یادمون نمی ره
اون روزی که اولین سرخوردگی برای ما ، یعنی طرفداران آقای احمدی نژاد ایجاد شد .
روزی که آقای مشایی اون حرف دوستی با مردم اسرائیل رو زد و همه از جمله آقای
احمدی نژاد
سعی می کردیم ماست مالیش کنیم .
گذشت و گذشت و دور بعدی ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد با مراسم تنفیظ حکم ریاست
جمهوری آغاز شد و آقای احمدی به جای بوسیدن دست آقا ( که در دور اول ریاست جمهوری
انجام داد ) بازوی آقا رو بوسید .
خیلی ناراحت شدیم و با خودمون گفتیم وااااای دیگه اون دوران تموم شد . دوران ولایت
مداری احمدی نژاد . ولی بازم به سرما خوردگیش ربط می دادیم .
خیلی زود این حرف به حقیقت پیوست . و بعد از انتصاب آقای مشایی به سمت معاون اولی
و و در ادامه نامه مقام معظم رهبری به احمدی نژاد تیر خلاصی رو بر ما وارد کرد . اون
روز که آقا فرمودند :
بسمه تعالی
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، ریاست
محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیت
انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی
به معاونت رئیس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی
میان علاقمندان به شما است.
لازم
است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد.
سیدعلی
خامنهای
88 /4/ 24
اون
روز آقا به نکته بسیار مهمی اشاره کردند و اون این بود که انتصاب آقای مشایی موجب اختلاف و سرخوردگی
میان علاقه مندان به شماست .
از
آن روز آقای احمدی نژاد با توجه به اصل 57 قانون اساسی و نه ولایت پذیری با به کارگیری
آقای مشایی در پوسته های دیگه بی توجهی معناداری به نامه مقام معظم رهبری کرد .
بسمه تعالی
محضر حضرت آیت الله خامنه ای دام ظلعه العالی
رهبر معظم انقلاب اسلامی
سلام علیکم
ضمن ارسال رونوشت نامه کناره گیری مورخه
88.5.2 جناب آقای مهندس اسفندیار رحیم مشایی از معاونت اولی، به استحضار می رساند
که مرقومه مورخه 88.4.27 حضرتعالی به استناد اصل 57 قانون اساسی اجرا شد.
ایام عزت مستدام
محمود احمدی نژاد
از
آن روز به بعد ریزش های نیروهای ارزشی از دور و بر احمدی نژاد شروع شد .
تعدادی از وزراء و مشاورین ، دوستان ارزشمند و ...
و هنوز که هنوز است آقای مشایی با سخنرانی ها ، نظریه ها ، اقدامات عجیب و غریب که
نمونه آن اخیراً دعوت امیر احمدی ضد
انقلاب تابلودار مقیم آمریکا( کسی که در پرونده او رابطه با سازمان سیا ، اهانت به
اسلام و انقلاب و امام و تبلیغات علیه نظام وجود دارد ) به همایش ایرانیان مقیم خارج ار کشور و گفتن این حرف از طرف
آقای مشایی که مکتب ایران باید به جای مکتب اسلام تبلیغ شود، هر روز و هر روز بر
سرخوردگی ما افزوده می شود .
و کار به آنجایی رسیده که من و امثال بنده که از طرفداران پر و پا قرص آقای احمدی نژاد
بودیم نمی گویم از او متنفریم نه ... اما علاقه چندانی هم در سینه ما از او باقی
نمانده است.
چرا که ظاهراً سرخوردگی طرفداران و نیروهای ارزشی و نصایح خیر خواهان برای او مهم نیست و مهم در این میان فقط آقای
مشایی است .
آقای احمدی نژاد روزی روزگاری بود که ما همه شخصیت و وجهه خود را البته به عشق اعتقادات
و رهبرمون به پای تو گذاشتیم و شما چه خوب به ما داری جواب می دی .